پازل

سينيشا پروزينيسكي
rojenika@yahoo.com

اپيزود 1
پيپش را روشن كرد و به آرامي كنار ميزي كه پازلش را روي آن چيده بود رفت.نور شيري رنگ بالاي ميزبه قدري نبود كه حاشيه هاي كنار ميز را روشن كند.نگاهي به پازل انداخت : تقريبا داشت كامل مي شد.
لبخندي زد.به ياد پازلي افتاد كه چند ماه پيش كامل كرده بود و به تقدير نامه هاي پر شمارش. از قوطي قطعات باقي مانده، چند قطعه برداشت
"شما هميشه بهترين خدمات را به حزب انجام داده ايد.اين لوح افتخار براي..."
از جيب ربدشامبرش كاغذي با حاشيه ي طلايي رنگ بيرون آورد.چند اسم روي آن نوشته شده و جلوي بعضي از آنها ضربدر زده شده بود.
هفت قطعه را سر جايش قرار داد.
"اين مراسم به افتخار شما بر پا شده است.براي شما كه هميشه..."
حالا فقط سه قطعه باقي مانده بود.

اپيزود 2
روزنامه فروش پير با اعتقاد هميشگي اش به اين گفته كه :" از خوشبختي صحبت كن، خوشبختي خودش مي آيد." با دقت تيتر روزنامه ها را نگاه كرد تا تيترهاي خوب را جدا كند :
" هزاران كودك از گرسنگي..."
"اعلام جنگ از طرف..."
"ربايندگان كودكان..."

اپيزود 3
يك قطعه ديگر از پازل با قي مانده بود.با مكث فراوان آن را در جاي خودش قرار داد.
"بدون شك نسل آينده از شما..."
از چند زاويه مختلف به پازل نگاه كرد.دو چراغ را كه در گوشه ي سقف قرار داشتند روشن كرد.زمينه ي خاكستري پازل، نور آنها را منعكس مي كرد.به جعبه ي پازل بعدي نگاه كرد.در ذهنش، تصور كرد آن را تكميل كرده است.
لبخندي زد.
نگاهش با مدال هاي افتخارش بر خورد كرد.
 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30707< 3


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي